روبی ویدئو

رئالیتی شو مافیا و شهروند یک مسابقه سرگرم کننده، جذاب و خانوادگی است که در آن دو گروه مافیا و شهروند باید با آزمون و خطا یکدیگر را شناسایی کرده تا در نهایت بتوانند مافیا را از شهر بیرون کرده و شهروندان پیروز شوند؛ در شب های مافیا محمدرضا علیمردانی به عنوان لیدر یا برگزار کننده در بازی حضور دارد و در فرمان بازی در دستان او قرار دارد؛ در این مسابقه بازیگران زیادی حضور دارند و روند مسابقه بدین شکل است که در هر فصل از 12 بازیگر برای حضور در این مسابقه دعوت به عمل می آید و در نهایت با 2 گروه 12 نفره مردان و یک گروه 12 نفره خانم های هنرمند این مسابقه آغاز می شود.

خلاصه داستان: مالکی پنهانی در حال تدارک امور مربوط به انتقال اسناد و دارایی ها به میثم است ... با رازی که سمیرا از ارتباطش با حاج عمو در عمارت برملا کرده خانواده مالکی و ریزآبادی با چالشی تازه رو به رو می شوند. میثم و مائده از شنیدن این خبر شوکه شده اند. این راز سرآغاز ماجراهای دیگری خواهد شد...

بردیا دو میلیون دلار در مرکز تناسب طلایی احتکار کرده؛ حالا او فقط چند ساعت فرصت دارد تا با رساندنِ همهٔ این دلارها به یک معامله، از ضرر چند میلیارد تومنی جلوگیری کند. خارج کردن دو میلیون دلار از مرکز تناسب طلایی امّا، آن قدرها که بردیا فکر میکند کار آسانی نیست...

برنامه هم‌رفیق، با اجرا و کارگردانی شهاب حسینی و تهیه‌کنندگی حسن خدادادی در قسمت هفدهمین قسمت میزبان هومن سیدی است؛ در این قسمت از برنامه همرفیق، هومن سیدی کارگردان سریال قورباغه همراه با بهترین رفیقش … در برنامه حضور پیدا کرده است…

«زنهار که طراز و طریقت گم شده و مجاز و حقیقت به هم آمیخته. سهم رعیت کابوس است و سهم سلطان تخت طاووس. کجاست تدبیر کریم خان که تاج شاهی پس بگیرد از ما ندانم کارها؟ کجاست شمشیر نادر که انتقام بکشد از ما خراب کارها؟ مملکت آشفته است و امیرکبیر در گور خفته است. هر نامی آبستن ننگ است و هر صلحی آبستن جنگ. آدمیزاد قبله عالم هم که باشد پناه می خواهد. قلعه ای می خواهد که جان پناهش باشد. برای اولاد آدم هیچ قلعه ای محکم تر از عشق نیست. بدهید همه جا جار بزنند که: ایهالناس! دیروز در حوالی تجریش، پادشاه شما عاشق شد…»

غلام و مرتضی و ابی و سیاوش راهی پیدا می کنند که لوح ها را از دست ستوده و ظلی در بیاورند. از آن طرف شیرین و ستاره هم به دنبال آن می روند که لوح ها را به نیکنام بفروشند. همه چیز خوب پیش می رود تا اینکه لوح ها دوباره ناپدید می شوند.

سیاوش در بزنگاه زندگی باید تصمیم دشواری بگیرد و قدم در راهی پر خطر بگذارد…

ستاره با توجه به اطلاعاتی که گرفته، به غلام می گوید نادر در دهه 60 در زندان بوده است، غلام می گوید اگر بتوانند یکی از هم بندهای نادر را پیدا کنند، شاید بتوانند از او اطلاعات تازه ای بگیرند. می افتند دنبال کسانی که در دهه 60، در زندان هم بند نادر بوده اند. مهسا و ستوده هم آن ها را زیر نظر دارند.

جیران مسیرش را از سیاوش جدا می کند و رهسپار اردوی شکار می شود. شب سارای گرجی را به چادر شاه روانه می کنند. اینک زمان مناسبی است تا نقشه خواجه روشن اجرا شود اما….

«زنهار که طراز و طریقت گم شده و مجاز و حقیقت به هم آمیخته. سهم رعیت کابوس است و سهم سلطان تخت طاووس. کجاست تدبیر کریم خان که تاج شاهی پس بگیرد از ما ندانم کارها؟ کجاست شمشیر نادر که انتقام بکشد از ما خراب کارها؟ مملکت آشفته است و امیرکبیر در گور خفته است. هر نامی آبستن ننگ است و هر صلحی آبستن جنگ. آدمیزاد قبله عالم هم که باشد پناه می خواهد. قلعه ای می خواهد که جان پناهش باشد. برای اولاد آدم هیچ قلعه ای محکم تر از عشق نیست. بدهید همه جا جار بزنند که: ایهالناس! دیروز در حوالی تجریش، پادشاه شما عاشق شد…»

«دینامیت» روایتگر داستان دو طلبه جوان و هم‌درس به نام‌های هادی و محمد حسین است که در جست‌وجوی خانه‌ای برای سکونت در تهران هستند. آن‌ها پس از مدتی موفق به اجاره آپارتمانی در شمال شهر می‌شوند؛ آپارتمانی که در آن همسایگانی ساکن‌اند که سبک زندگی و عقایدشان به‌کلی با این دو طلبه در تعارض است.

قاتل هاکان یک پلیس فاسد است. او می خواهد غلام و مرتضی را هم به قتل برساند که دیگر کسی نتواند او را شناسایی کند. از آن طرف سیاوش به دنبال راهی است تا بتواند اطلاعاتی را که در دفترچه ی ستوده نوشته شده، به دست بیاورد.