زمستان 1387 جسد زنی در شهر کوچک قزوین کشف میشود و این تازه شروع وحشت است. وحشتی که قرار است مدتها روی ذهن مردم سایه بیندازد. مبارزه نفسگیر قاتل و کاراگاه ها چهار ماه ادامه پیدا میکند تا اینکه با دستگیری مهین حقایق تازه ای فاش می شود. مهین قدیری در 14 سالگی ازدواج کرده بود و زمان قتلها 32ساله بود و دو فرزند داشت. وی بعدها دلیل قتلهایش را فقر و نیاز مالی برای درمان یکی از دو فرزندش اعلام کرد. او با پرسه در اطراف زیارتگاههای قزوین با رنوی زرد رنگ خود، زنان مسنی را که در دست و سر و گردنشان زیورآلات طلا داشتند شناسایی و به بهانه رساندنشان به خانه، آنها را سوار رنوی زردش میکرد و بعد آنها را با آبمیوه مسموم و خفهشان میکرد. مهین در زمان اعترافاتش، شخصیتی پیچیده و باهوش از خود نشان داد و همین او را برای بررسی، خاصتر کرد…